جدول جو
جدول جو

معنی دسته کیله - جستجوی لغت در جدول جو

دسته کیله
جوی های کوچکی که دور خزانه ی برنج ایجاد می کنند تا آب از آن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست کله
تصویر دست کله
تسمه یا ریسمانی که با آن دست های اسب یا استر را ببندند، شبیه و نظیر
فرهنگ فارسی عمید
(دَ تَ / تِ کِ)
مجموعه ای از کلیدها به رسنی یا حلقه ای از فلز. مجموع کلیدهای خانه یا سرایی در حلقه یا ریسمانی. عده ای کلید بر حلقۀ فلزین یا بندی. صاحب آنندراج گوید تحویلداران چند کلید را دسته کرده نگاه می دارند. مجموعۀفراهم آمده از کلیدها در حلقه یا رسنی:
بهار دسته کلید از بغل برون آورد
ز واشدن درما را خدا نگه دارد.
ملامقیم جوهری
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ)
چوبی استوانه شکل به درازای یک گزونیم که به قسمت فلزی بیل نصب کنند، گرفتن به دست را. عتر. مر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ لَ / لِ)
چیزی باشد از چرم بافته یا از ریسمان تافته که دستهای اسبان را بدان بندند. (برهان) (از جهانگیری) (آنندراج) ، شبه و نظیر. (برهان) (آنندراج). شبیه و نظیر. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
از توابع چهاردانگه ی هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی